آگهی رسانه؛
دلبستگی ناایمن در کودکان خودشیفته
تهران رسانه | کودکان خودشیفته، با آسیبهای ناشی از دلبستگی ناایمن دست و پنجه نرم میکنند، دلبستگی ایمن بر اساس روابط مورد اعتماد و رشد روانی عاطفی سالم است.
کودکان خودشیفته، با آسیبهای ناشی از دلبستگی ناایمن دست و پنجه نرم میکنند. دلبستگی ایمن بر اساس روابط مورد اعتماد و رشد روانی عاطفی سالم است و کودکان دارای خودشیفتگی معمولاً آسیبهای ناشی از روابط بین فردی و دلبستگی ناایمن را تجربه میکنند. خودشیفتگی و خود انکاری، علت شایع سبک فرزند پروری خودشیفته است. به گفته روانشناس آلمانی «اریک اریکسون» برای ممنوعیت استبداد، استثمار و نابرابری در جهان، ابتدا باید متوجه شویم که اولین نابرابری در زندگی، نابرابری بین کودک و بزرگسال است. برای انسانها به عنوان موجودات بسیار اجتماعی که طبق نظریه تکاملی برای بقای خود به گروه وابسته هستند، دلبستگی همه چیز است. دلبستگی میزان ظرفیت افراد برای پیوند با دیگران است که مبتنی بر منابع و آسیب پذیری مشترک از طریق نشان دادن همدلی، همکاری و صداقت است. در یک کلام، این امر در مورد اعتماد است، توانایی اطمینان و قابل اعتماد بودن.
دلبستگی ایمن
انسان ها میزان اطمینان و اعتماد را به عمیق ترین شکل ممکنِ عشق که عمدتاً از طریق روابط خود با والدین یا مراقبانشان است را در دو تا سه سال اول زندگی رشد میدهند. تاثیر این روابط انتظارات و رفتارهای افراد را در طول زندگی نشان میدهد. اگر فردی والدینی «به اندازه کافی خوب» داشته باشد که در آن با احساسات فرد همدلی و نیازهای او اغلب برآورده میشود، سبک دلبستگی ایمن در فرد شکل میگیرد. دلبستگی ایمن، اعتماد به نفس و عشق به خود را تقویت و فرد را قادر میسازد به دیگران اعتماد و عشق بورزد. این امر مبنایی ست برای رشد این ابعاد کلیدی که لازمه یک شخصیت سالم است:
- تنظیم عواطف
- همدلی
- اعتماد به نفس
- سواد عاطفی
- خود اندیشی یا خود آگاهی
- احساس مسئولیت شخصی
- مرزهای روابط بین فردی
- صمیمیت با دیگران
- ماهیت اخلاقی
اگر فرد در دوران کودکی محیط همدلانه ای را که پاسخگوی نیازهای وابستگی اش باشد را تجربه نکند، دلبستگی سالم مختل میشود و الگوهای دلبستگی ناایمن را در فرد به وجود می آورد.
تربیت فرزند خودشیفته
شخصیتهای خودشیفته قادر به ایجاد همدلی که نوزادان و کودکان برای ایجاد الگوهای دلبستگی ایمن به آن نیاز دارند، نیستند. دلیل این امر به این خاطر است که آنها فاقد خودتنظیمی، بلوغ عاطفی و ظرفیت ارتباط صمیمانه مورد نیاز برای ایجاد پیوندهای قابل اعتماد با هر فردی هستند. حتی اگر یک پدر و مادر با محبت در سیستم خانواده وجود داشته باشد، به عنوان یک شریک خودشیفته، آن والد ممکن است الگوی دلبستگی ناایمن داشته باشد (زنجیره تروما) که سوء استفاده کردن پارتنر خودشیفته را انکار کرده و ناممکن میداند و یک رابطه مبتنی بر ترس را با فرد خودشیفته الگوسازی میکند.
از آنجا که خودشیفته ها در درون خود بین احساس شرم و برتری طلبی (تحقیر و سرکوب خود در مقابل شخصیت ایده آل شده) در نوسان هستند و مدام حالت درونی خود را به دیگران فرافکنی میکنند، گاهی فرزندان خود را با ایده آل سازی مانند ترن هوایی به عرش میرسانند و گاهی با بی ارزش جلوه دادن رفتارهایشان با آنها رویه میکنند. آنها ممکن است فرزندان خود را بدین طریق که در ذیل مطرح شده است، شرمنده و ناامید کنند:
- تنبیه آنها بدلیل ابراز وجود واقعی خودشان (یعنی احساسات طبیعی، نیازها، علایق و ترجیحات)
- رفتارهای رضایت بخش مشروط
- بر اساس تحسینها و امتیازات کسب نشده
والدین کنترل گر و خودشیفته اغلب یک محیطی در خانه برای ادامه زندگی ایجاد میکنند که با ویژگیهایی مانند خشم، غفلت، بی عدالتی، نقض حریم شخصی و سوء استفاده صریح یا منفعلانه مشخص میشود. رفتارهایی مانند موارد زیر اغلب در خانواده های خودشیفته معمول است:
- قلدری
- سرزنش کردن
- رقابت و ایجاد حس حقارت
- انتقاد بیش از حد
- درگیر شدن با یکدیگر
- انکار واقعیت
همچنین نمونه ای از والدین خودشیفته بدین گونه است که یک سری اطلاعات انحرافی بطور مداوم وجود دارد که سوء استفاده خودشان را انکار میکنند و توهمات خاص یا مظلوم نمایی را ترویج میکنند.
دلبستگی ناایمن در کودکان خودشیفته
کودکانی که در خانواده های خودشیفته بزرگ شده اند با واقعیتی وحشتناک روبرو میشوند. از دوران کودکی به بعد افرادی که برای رفع نیازهای دلبستگی خود برای محافظت، پرورش و الگوسازی به آنها تکیه میکنند، بطور معمول اعتماد آنها را به خود از بین میبرند. هیچ راه خروجی برای کودکان از این مخمصه وجود ندارد. از طرفی دلبستگی برای بقای انسان ضروری است. اما آنها فقط حس دوگانه غیرقابل اعتماد بودن و ترس را دریافت میکنند. یکی از مراجعان در کلینیک روانشناسی در توصیف آنچه که فکر میکرد یک کابوس مکرر است، این وضعیت را بطرز تلخی درک کرده بود. اما متوجه شد که یک خاطره اولیه است: «من در گهواره ام. مادرم در آستانه در مانند یک شبح تیره ایستاده، حس میکنم داره بهم نگاه میکنه، حس اشتیاق و ترس دارم، مثل غرق شدن. احساس میکنم کوچک و ناتوان هستم و همه چیز تاریک و ترسناک است. من فقط میخواهم او بیاید مرا بگیرد اما نمیخواهم بیاید».
کودکانی که در زندگی خود وابستگی خطرناکی را با بزرگسالان تجربه میکنند، معمولاً در حال جنگ یا فرار هستند. حالتی تشدید شده که وقتی بطور مزمن فعال می شود، مانع رشد سالم شخصیت میشود. زیرا وابستگی آنها باعث میشود نتوانند با این شرایط مبارزه کنند یا از دست افراد سوء استفاده کننده فرار کنند. بسیاری از کودکان در این محیط از احساسات طبیعی خشم و ترس خود جدا میشوند، آسیبها را انکار و خود را مقصر مشکلات در روابط خانوادگی میدانند. میتوان گفت که جدایی، انکار و سرزنش خود به عنوان احساس شرم در این افراد تجربه میشود. در کودکانی که از نظر عاطفی مورد غفلت قرار میگیرند یا مورد آزار و اذیت افرادی قرار میگیرند که باید خودشان را برای مراقبت به آنها ارجاع میدادند، دفاع و جرات ورزی ضروری است. طبق نظریه تکاملی مکانیسمهای بقا، همه اینها منطقی هستند اما هر ارزشی بهایی دارد.
خودشیفتگی در برابر خود انکاری
کودکان مبتلا به آسیبهای ناشی از دلبستگی با مسائلی نظیر احساس شرم درونی، سیستم عصبی بیش فعال، سردرگمی و آشفتگی، و اعتماد به نفس و رشد هویتی که به اندازه کافی حمایت نمیشوند، دست و پنجه نرم میکنند. برخی ممکن است با والدین خودشیفته همذات پنداری و رشد کنند تا خودشان در روابط از دیگران سوء استفاده کنند. کودکانی که شخصیت خودشیفته در آنها شکل میگیرد، ممکن است در ابتدا رشد عواطف را در خود از بین ببرند و خود را با آسیب پذیری اجتناب، تضاد رابطه ای، شرم و خشم بیرونی (پیش بینی شده) و توهمات بزرگ یا قربانی شرایط بودن مسلح کنند.
مکانیسم خودشیفتگی در نتیجه یک پاسخ بدوی است. به این معنا که به شدت به مکانیسمهای دفاعی دوران کودکی مانند انکار و فرافکنی متکی است. فرد جنبه های عمیق رشد روانی عاطفی و اخلاقی را قربانی میکند و تأثیر آسیب زا بر اطرافیانشان، اعم از اشخاص و گروه های اجتماعی میگذارد. در مقابل، کودکانی که دلبستگی ناایمن دارند هنگامی که با دیگران همدلی میکنند، معمولاً الگوهایی مانند انکار و نادیده گرفتن خود را اتخاذ و منافع خود را فدای منافع دیگران میکنند. چنین کودکانی در روابط اجتماعی، کاری و صمیمی خود با عاملیت از هم گسیخته، مرزهای ناامن، خشم درونی (به درون هدایت شده) و آسیب پذیری دست و پنجه نرم میکنند. توجه به این نکته مهم است که این دو تیپ شخصیتی در یک زنجیره پیچیده قرار دارند که ممکن است فرد جنبه های خودشیفتگی و خود انکاری و همچنین سایر الگوهای مقابله ای را با هم ترکیب کند.
پیش آگهی بهبودی فرد
از آنجا که شخصیتهای خودشیفته معمولاً فاقد ارتباط همدلانه با خود یا دیگران هستند و با سرکوب خودآگاهی و فرافکنی جنبه های منفی خود، با دیگران رفتار می کنند، به ندرت قادر به تحمل احساس مورد نیاز برای ایجاد اعتماد و شفقت با افراد دیگر هستند. از سوی دیگر، شخصیتهای خود انکار، پتانسیل بیشتری برای درمان الگوهای دلبستگی ناایمن دارند. زیرا آنها به درون آسیب پذیر خود دسترسی دارند، خواهان صمیمیت با دیگران هستند و ظرفیت تحمل تأمل و احساس مسئولیت شخصی را در مورد خود دارند. مسیر آنها به سوی شفا و کمال بستگی دارد. به اینکه فرد تمایل به رهایی از انکار، رهایی از سوء استفاده (تروما) و یادگیری مرزهای ایمن رابطه و دفاع از خود دارد.
- شنبه 1401/09/26 16:13
- گروه خبری : تریبون
- کد خبر : 6333
- چاپ
- منبع : تسمینو
نظر شما
نظرات
ممنون از مقاله خوبتون. خیلی عالی بود
متاسفانه تربیت بچه توی این دوره و زمونه خیلی سخت شده، هر بچه ای رو میبینی از نظر تربیتی مشکلات حادی مثل وابستگی زیاد، خودشیفتگی شدید و لوس بودن و ... داره.