مهدی جمشیدی
تحول نامه 40 سالگی
40 نکته در تحول نامه 40 سالگی؛ پروردگارا، زندگی دوباره مرا سرشار از آگاهی قرار ده، که هیچ سودی افضل تر از دانایی نیست!!!
اینک که در 19 مهرماه سال 1398 هجری شمسی، چهل سال را پشت سر گذاشته ام، پروردگار را شاکرم.
بی شک شاید عده ای را رنجونده باشم؛ خواه خواسته و ناخواسته، که امید دارم مورد بخشش آنها قرار گرفته باشم.
و اما بعد؛
40 نکته که در 40 سال عمر خود آموختم را مکتوب کردم؛ و یقین دارم که امروز دوباره متولد شدم اما اینبار همراه با تحول؛ امید دارم و توکل میکنم که آینده هم به آنها پایبند باشم تا شاید رستگار شوم.
1.نانجیب نجیب را به نجیب نانجیب ترجیح دادم!
2.سواد برایم از تحصیلات برتری داشت!
3.سازگاری با همه مرام ها برایم دشوار بود!
4.دعای برای دیگران را خوشایندتر از دعا برای خود دانستم!
5.تمرین کردم تا به همه عقاید احترام بزارم اما هم عقیده کسی نشوم!
6.فکر کردن را بیشتر از کارکردن دوست داشتم!
7.با جاهل و بیشعور مدارا کردم اما با احمق هرگز!
8.سرزنش مخلوقات خدا برایم دشوار بود و همه آنها برایم قابل احترام!
9.تا زمانی که امانتی دراختیارم بود آسوده نبودم!
10.وقتی که به کسی وعده دادم آرامش نداشتم!
11.هیچ وقت خود را در مقام قضاوت قرار ندادم!
12.در محاسبه خویش پیش قدم بودم تا در محاسبه دیگران!
13.خودم را به کسی بدهکار نکردم!
14.خودم را جاهل دانستم نه عقل کل!
15.قضاوت دیگران در مورد خودم و دگران بی ارزش بود!
16.از کسانی که عیب دیگران را برایم بازگو کردند بیم داشتم!
17.با کسانی که در تنهایی از من انتقاد کردند دوست شدم!
18.با آشنایان دوست نگشتم، با دوستانی که ظرفیت اندک داشتند رفاقت نکردم، و با رفیقان هیچ وقت محرم نشدم!
19.با بی نظمی و بدقولی ستیز کردم، هرچند میدانستم که تنها خواهم ماند!
20.برایم قدرت، ثروت و شهرت منفور بود!
21.گناه نکردم ولی اشتباه بسیار، و به بخشندگی پروردگار امید داشتم!
22.هرکس برخلاف عقیده ام کلامی گفت، بدون ترس نظرم را گفتم!
23.هرگز به داشته های دیگران حسادت و از نداشته های خودم گلایه نکردم!
24.آرامش برایم از صندوق های جواهر با ارزشمندتر بود!
25.فقط از پروردگار خواستم که آنچه لیاقت دارم به من عطا کند!
26.برای هیچ کس و هیچ قومی مرگ نخواستم!
27.در هنگام مشکلات سعی کردم شاکر باشم تا شاکی!
28.صدایم بلند بود اما سکوت را بیشتر دوست داشتم!
29.سعی کردم هم رنگ جماعتی نشوم!
30.سلام کردن به دیگران را دوست داشتم و در آن پیش قدم بودم!
31.جماد، گیاه و حیوان را مخلوقات پروردگار دانستم و در برخورد با آنها احتیاط داشتم!
32.حریص نبودم و هرکجا به حق خودم قانع!
33.سعی کردم شوخ طبعی کنم و گشاده رو باشم، هرچند که درونم غوغا داشت!
34.در چندجای اندک که مورد تهمت قرار گرفتم، ستیز نکردم و آنها را به خودشان واگذار کردم!
35.فارسی قرآن را یک بار کامل خواندم و برگزیده هایش را علامت زدم!
36.ناخواسته کسانی را ناراحت کردم اما در تنهایی خودم پشیمان بودم!
37.در هنگام انفاق یقین داشتم آنچه را میبخشم از آن من نیست!
38.هرگز نتوانستم با اسراف کنار بیایم!
39.دروغ مصلحت آمیز را بهتر از راست فتنه انگیز دانستم!
40.به آنچه اکثریت قبول داشتند اعتمادی نکردم!
پروردگارا؛ زندگی دوباره مرا سرشار از آگاهی قرار ده، که هیچ سودی افضل تر از دانایی نیست!!!
مهدی جمشیدی | فعال اجتماعی
- یک شنبه 1398/07/21 08:28
- گروه خبری : فرهنگ
- کد خبر : 2856
- چاپ
- منبع : تهران رسانه
سلام آقای جمشیدی. مث همیشه عالی بودین. موفق باشید.